زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر امام علیهالسلام
کـوفه و شـام مرا پـیـر نکـرده به خـدا پیر کرده است مرا هجر تو ای خون خدا قـاتل من نبـود کعـب نی و سنگ عـدو دیـدنت بر روی نـی میکـشدم شاه ولا میکُـشد دوری تو عـاقـبـتـم ای سـالار نظری کن ز روی نیزه تو ای شاه به ما کی ز یـادم بـرود لحـظـۀ جان دادن تو لحظهای را که ز پیکر سر تو گشت جدا لحظهای را که زمین لرزه به جانش افتاد یا حسین ذکر ملک بود و همه ارض و سما تو زمین خوردی و دیدم که زمین میلرزد تـیره و تار شد آن دم همۀ کـرب و بلا حال اینک که سرت را بروی نیزه زدند زینبت گشته سراسر همه دم غرق عزا میزنم سیـنه ز هـجـران تو و گـریـانم در سرم هست فقط ذکر تو و شور و نوا |